وقت سفر ماندم به گل...
دلم روضه می خواهد. خیلی بدجور هم می خواهد. دلم یک زیارت درست و حسابی می خواهد که از شدت بی لیاقتی نسیبم نمی شود. یک گریه ی بی صدا زیر چادر، در حالی که شانه هایم می لرزند...
+ ...
+ وقت سفر ماندم به گل، من کاروان گم کرده ام...
نعمت فراوان دادی ام، منت به سر بنهادی ام...
اما ببین نامردی ام،صاحب زمان گم کرده ام...
من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام...
اقا تو را گم کرده ام... آقا تو را گم کرده ام...